آمده ایم...هرطور خودت صلاح می دانی! | ... |
بسم الله الرحمن الرحیم
این روزها فرار می کنم از “لا یمکن الفرار من حکومته” به دامن “یا ارحم الراحمین” و فقرِ “لایملک الا الدعا”ی ام را غنی می کنم با “من رأس ماله الرجاء” و با “شاکیینِ” خمسه عشر رفاقت می کنم برای شکایت از نفس و خدا را به قضاوت می گیرم میانمان… میان خودم و نفسی که امر می کند به سوّء …
این شب ها هم آغوش می شوم با ابوحمزه که “یا سیّدی! عائذ بفضلک و هارب منک الیک …” خدایا! من از تو، به تو پناه می برم!
خدایا! “لا اجد لذنوبی غافرا …” نه آن که خیال کنی نه گشته ام و همین طور بی مقدمه آمده ام، نه! همه ی عالم و هر آن چه در او هست را دیده ام، ولی پیدا نکرده ام بخشاینده ای که درگذرد از همچو منی؛ لذا است که عرض می کنم “لا اجد” پیدا نکردم …
“سیدی! لعلک عن بابک طَرُدَّنی … فاقصیتنی!” خلاصه اش آن که خدای من! شاید مرا از در خانه ات طرد کرده ای و به من گفته ای برو … به عزّتت قسم باور نمی کنم! که اگر این طور بود مرا سر سفره ی شهر الله الاکبر نمی نشاندی و دوباره رفاقت با ماه رمضون را عطا نمی کردی… به خودت قسم که من به تو خوش بین تر از این حرف هایم …
و نه آن که تصور کنی همین طور یک لاقبا و نا محترم آمده ام؛ نه! دست در دست ارباب این شب ها در می زنم …
صاحب خانه! مهمان آمده. در باز کن .
طه رضا نیر هدی
[پنجشنبه 1390-05-27] [ 06:23:23 ب.ظ ] |
فرم در حال بارگذاری ...