مولای من ٬ مهدی جان …

دعا نمیکنم بیایی ….!

دعا میکنم وقتی که آمدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود !

چون همه می دانند که می آیی …

نمی دانم میتوانم سر را بالا بگیرم و خودم را به عنوان سرباز شما معرفی کنم ؟

نمی دانم چرا هر وقت دلتنگ یاد شما میشوم از دست خودم عصبانی میگردم ؟

نمی دانم که مرا چه شده است ؟

نمی دانم روحم در اختیار خودم است یا شیطان ؟

اگر در اختیار خودم بود که لحظه ای از یاد شما غافل نمیشدم ….!

میدانم … میدانم که خودم باعث فاصله افتادن شدم …

فاصله ای که حتی نمیتوانم حضور شما را درک کنم …

چه کنم ؟ آقا شما برای پاک شدنم دعا کنید .

میدانم که باید دعا کنم که بیایی…

ولی من که در پیش خدا آبرویی ندارم …

آقاجان من میگویم

اللهم عجل لولیک الفرج

شما آمین بگو …

خدا کند که بیایی

منتظر 313

موضوعات: عصمتیه  لینک ثابت