مادرم سلام….

مادرم از كوچه بني هاشم چه خبر؟!!!

هنوز صداي ناله كوچه، مردم مدينه را مي آزارد؟!!!!

هنوز رد خون روي ديوار مدينه مانده و سايه اش هم مردم مدينه را مي آزارد؟!!!!

مادر جان ،هنوز دست سنگين بر سر و روي زنان ميرقصد؟!!!

هنوز هم گريه ي شبانگاهت مردم مدينه را دچار بي خوابي ميكند؟!!!

هنوز هم حاضرند تا كفن پدري نخشكيده ،دخترش را بزنند و كودكش را سقط كنند؟!!!!

هنوز هم بوي درب نيم سوخته به مشام مردم مدينه مي رسد؟!!!!

و هنوز هم آيا مادرم، قبرت مخفي است؟و بايد كور كورانه دنبال قبرمخفي ات باشيم پيدايت نكنيم؟!!!

همانطور كه مولا و آقايمان را ميبينيم و نميشناسيم؟!!

مادرم حس ميكنم حضورت را…. اما حيا نميكنم و گناه برايم عادت شده…

مادرم در دلم دنيايي از حرف مانده كه ميخواهم برايتان بگويم….

اما نه ….بماند.مادرم دلش سنگين تر از من است، او را نيازارم بهتر است.

مادر بهتر از جانم…

دعايم كن كه دست دلم كوتاه است و اوج آسمان،راهي بس بعيد.

منبع: وبلاگ www.montazer120.blogfa.com

 

موضوعات: عصمتیه  لینک ثابت