آقای قرائتی در یکی از خاطرات خود فرمودند:

“در يكى از کوچه هاى کاشان دو تا خانم به هم رسيدند، يكى از آنها به ديگرى گفت: من تمام واجبات دخترم را درست کرده ام .

عالمى از آنجا مى گذشت پيش خود گفت: من که اين همه درس دين خوانده ام نتواسته ام تاکنون واجباتم را درست کنم، اين خانم چگونه موفّق شده است؟

در اين هنگام شنيد آن زن به ديگرى می گويد: براش لحاف دوخته ام، سرويس چينى خريده ام و….

مرد عالم گفت: حالا فهميدم منظور از واجبات چيست؟!!!

موضوعات: عصمتیه  لینک ثابت